پیروزی اروبا بر شرق و شش عامل پیش رفت آن


در سال 1411، شهر ممنوعه در پکن در حال ساخت بود و امپراطوری عثمانی قسطنطنیه را به محاصره در آورده بود. در همین حال، انگلستان، ایرلند، اسکاتلند و ولز بطور اسفبار توسط جنگ و بیماری ویران شده بودند. وضعیت آراگون، کاستیا، فرانسه و پرتغال کمی بهتر بود. با این حال، از این مناطق رقت بار، تمدنی سر بیرون آورد که توانسته بیشتر نیمۀ بعدی هزارۀ دوم را به تسلط خود در آورد.

نیل فرگوسن در کتابش "تمدن: غرب و بقیه ی جهان" استدلال می کند که پیروزی اروپای غربی بر رقبای شرق خود، در اثر گسترش شش عامل اصلی زیر بوده است:
1) رقابت: ساختار سیاسی تکه تکه شده و غیر متمرکز در اروپا منجر به رقابت و تشویق مردم برای رفتن به دنبال فرصت ها در سرزمین های دوردست گردید.
2) علوم: در جهان اسلام، دامنۀ گسترش دانش به موضوعات معنوی محدود گردید، در حالی که در اروپا، با کمک چاپ نشریات، دامنۀ تحصیل دانش به طرز چشمگیری گسترده تر شد.
3) مالکیت: مهاجران بریتانیایی به آمریکای شمالی مفهومی خاص از حقوق مالکیت (که به طور گسترده ای میان مردم توزیع شده) و دموکراسی را به ارمغان آوردند، میراثی که از "جان لاک" به آنها رسید.
4) پزشکی نوین: پیشرفت های پزشکی غرب، امید به زندگی را در سراسر جهان افزایش داد، از جمله در مستعمرات.
5) مصرف: انقلاب صنعتی قرن 18 و 19 در انگلستان مدلی از جامعه مصرفی پدید آورد که ثابت کرده مقاومت ناپذیر است.
6) اخلاق کار: مذهب پروتستان، همانگونه که "ماکس وبر" اشاره کرده، شکلی از مسیحیت است که سخت کوشی، خواندن و صرفه جویی را تشویق می کند.
توضیحات در ادامه .....
ادامه نوشته

علي اي هماي رحمت !... (مرحوم شهریار) : بمناسبت روز پدر

مرحوم آية الله العظمى مرعشى نجفى فرمودند: شبى توسل پيدا كردم تا يكى از اولياى خدا را در خواب ببينم ، آن شب در عالم رؤ يا مشاهده كردم در زاويه مسجد كوفه نشسته ام و امير مؤ منان على (ع ) با جمعى حضور دارند.

حضرت فرمودند: شعراى اهل بيت ما را بياوريد، ديدم چند تن از شعراى عرب را آوردند، افزود: شعراى فارسى زبان را هم بياوريد، آن گاه ((محتشم كاشانى )) و چند تن از شعراى فارسى زبان آمدند، فرمودند: ((محمد حسين شهريار)) را بياوريد! وى آمد، حضرت خطاب به شهريار گفتند: شعرت را بخوان ، او اين سروده را خواند:

علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را
که به ماسوا فکندي همه سايه‌ي هما را

دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين
به علي شناختم من به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علي گرفته باشد سر چشمه‌ي بقا را
مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
برو اي گداي مسکين در خانه‌ي علي زن
که نگين پادشاهي دهد از کرم گدا را
بجز از علي که گويد به پسر که قاتل من
چو اسير تست اکنون به اسير کن مدارا
بجز از علي که آرد پسري ابوالعجائب
که علم کند به عالم شهداي کربلا را
چو به دوست عهد بندد ز ميان پاکبازان
چو علي که ميتواند که بسر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را
بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت
که ز کوي او غباري به من آر توتيا را
به اميد آن که شايد برسد به خاک پايت
چه پيامها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تويي قضاي گردان به دعاي مستمندان
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
چه زنم چوناي هردم ز نواي شوق او دم
که لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را
«همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهي
به پيام آشنائي بنوازد  آشنا را»
ز نواي مرغ يا حق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهريارا

حضرت آية الله مرعشى نجفى فرمودند: وقتى شعر شهريار به پايان رسيد، از خواب بيدار شدم ، چون اين شاعر را نديده بودم ، فرداى آن روز پرسيدم كه شهريار شاعر، چه كسى است ؟ پاسخ دادند: در تبريز زندگى مى كند. گفتم از جانب من او را دعوت كنيد كه به قم بيايد. چند روز بعد شهريار آمد، ديدم همان كسى است كه او را در عالم رؤ يا آن هم در حضور حضرت على (ع ) ديده ام . از او پرسيدم : اين شعر ((على اى هماى رحمت )) را كى ساخته اى ؟ شهريار با شگفتى گفت : شما از كجا خبر داريد كه من اين شعر را ساخته ام ، چون آن را نه به كسى داده ام و نه در موردش با كسى صحبت كرده ام و هيچ كس از مضمون آن آگاهى ندارد!! بعد حضرت آية الله مرعشى ماجراى رؤ ياى راستين خويش را براى وى باز گفت . در اين حال شهريار منقلب مى شود و مى گويد: در فلان شبى اين شعر را سروده ام و همان گونه كه عرض كردم كسى از آن باخبر نمى باشد.  مرحوم آية الله مرعشى افزوده بودند: وقتى شهريار تاريخ و ساعت سرودن شعر را گفت ، مشخص شد درست مقارن ساعتى كه وى آخرين مصرع شعر خود را به پايان رسانيده ، من آن رؤ يا را ديده ام .
آقاى شجاعى خاطرنشان نموده اند: آنهايى كه تا سال 1357 ه -ق به نجف مشرف شده اند، اين شعر را كه با خطى خوش در داخل قابى بالاى ضريح مطهر حضرت على (ع ) قرار دارد، مشاهده كرده اند و من آن را ديده ام ، ولى نمى دانم چه كسى اين شعر را به آن جا انتقال داده و كى بالاى ضريح نهاده است؟! روزى در محضر آية الله بهاءالدينى عارف کبیر از شعر و شاعرى سخن به ميان آمد، ايشان با جمله اى كوتاه فرمود: بنده اشعار زيادى درباره اهل بيت ، خصوصا حضرت على (ع ) شنيده ام ، ولى هيچ كدام برايم چون شعر شهريار جذابيت نداشته است ، به همين جهت او را دعا كردم . بعدا برزخ را از او برداشتند!

 منبع :تندر

عکس جالب را مایکل پرینس


این عکس جالب را مایکل پرینس در ژوئن 2012 برای مجله فوربس گرفته است. نکته جالب این عکس در سرمایه کلان حاضران در آن است. درآمد خالص مجموع افراد حاضر در این عکس، بیش از 126 میلیارد دلار تخمین زده می شود. در ماه ژوئن 2012، 161 میلیادر دنیا در نیویورک جمع شدند و این موضوع، برای مجله فوربس که همه ساله لیست ثروتمندترین های دنیا را منتشر می کند، فرصت بسیار مناسبی بود تا بتواند این عکس جالب را از آنها بگیرد. عکسی که بعدا به عکس 126 میلیارد دلاری معروف شد.

از چپ به راست

- وارن بافت (تاجر آمریکایی و مدیر عامل شرکت برکشایر هاتاوی است. او در سال 2008، بر پایه گزارش فوربس، ثروتمند ترین مرد دنیا لقب گرفت. او به فروتنی معروف است و بخش بسیار بزرگی از ثروتش را در راه خیریه صرف کرده است.)
... - اپرا وین فری (مجری، بازیگر و تهیه کننده آمریکایی که ثروتمند ترین آمریکایی آفریقایی تبار قرن بیستم است. او که خود قربانی آزارهای جنسی در زمان کودکی بود هم اکنون و پس از سرمایه دار شدن بخش قابل توجهی از سرمایه اش را در راه کمک به قربانیان آزار جنسی کودکان کرده است.)
- بیل گیتس (مدیرعامل شرکت مایکروسافت که در فاصله میان سالهای 95 تا 2007 ثروتمند ترین مرد دنیا بود. او نیز بخش زیادی از ثروتش را در راه خیریه اهدا کرده و به همراه همسرش بنیاد بیل و ملیندا گیتس را پدید آورده است.)
- ملیندا گیتس (همسر بیل گیتس و مدیر پیشین چند واحد مایکروسافت)
- پیتر پترسون (سیاستمدار و تاجر آمریکایی)
- لئون بلک (تاجر آمریکایی)
- جان بون جووی (خواننده و بازیگر آمریکایی)
- مارک بینف
- دیوید روبنشتین
- استیو کیس (تاجر آمریکایی)
- لارا اندرسن (همسر مارک اندرسن)
- مارک اندرسون (مخترع و مهندس آمریکایی)

جایزه نوبل فقط با یک حرکت!!!

نمی دانم عکس بالا را دیده ای یا نه؟
 
 
برای من عکس هایی که از سیاستمداران گرفته می شوند هر چیز را که نشان دهند، زیبایی را بر نمی تابند.
 
اما این عکس یکی از زیباترین شاهکارهای کم یاب سیاسی را ثبت کرده است.
 
در این عکس ویلی برانت (Willy Brandt)، وزیر خارجه وقت آلمان، را نشان می دهد که در برابر مجسمه یادبود کشته شدگان لهستان در ورشو، زانو می زند.
 
خوب است که بدانی لهستان در جنگ جهانی دوم، بالاترین آمار تلفات انسانی را در سطح جهانی داشت.
 
بیش از هفت میلیون نفر با اشغال لهستان در 1939 توسط آلمان نازی جان خود را از دست دادند.
 
و حالا فکرش را بکن که بعد از سه دهه از آن واقعه اسف بار تاریخی، آلمان وزیر خارجه اش، ویلی برانت ، را به ورشو فرستاده تا دست دوستی به سوی لهستان دراز کند. ا
 
و قرار است در میدان مرکزی ورشو ، کنار مجسمه یادبود کشته شدگان جنگ جهانی دوم لهستان سخنرانی کند.
7 دسامبر1970 . نفس ها در سینه حبس است و نه فقط لهستان، که دنیا چشم است و گوش تا ببیند و بشنود او چگونه از کشورش اعاده حیثیت خواهد کرد... و او کلمه ای حرف نزد.
به جای رفتن ِ پشت تریبون، با قدم های شمرده و آرام به طرف مجسمه یادبود رفت و در برابر آن زانو زد...
و دقایقی بعد، در برابر چشمان حیرت زده خبرنگاران و حاضران، در سکوتی سنگین جایگاه را ترک کرد...
ویلی برانت جایزه نوبل صلح 1971 را به خاطر این حرکت زیبا از آن خود کرد و مرد آن سال شد.
امروزه، یکی از میادین اصلی ِ ورشو به نام ویلی برانت است و نمای یادبودی از او، در حالیکه زانو زده است، در وسط این میدان به چشم میخورد

لحظاتی با صادق هدایت؛

 
صادق هدایت ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ در تهران به دنیا آمد و ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ در پاریس مرگی خودخواسته را برگزید.  هدایت از پیشگامان داستان‌نویسی نوین ایران و روشنفکری برجسته بود. بسیاری از محققان، رمانِ «بوف کور» او را، مشهورترین و درخشان‌ترین اثر ادبیات داستانی معاصر ایران دانسته‌اند. هرچند شهرت عام هدایت نویسندگی است، اما آثاری از نویسندگانی بزرگ را نظیر ژان پل سارتر، فرانتس کافکا و آنتون چخوف نیز ترجمه کرده‌است. حجم آثار و مقالات نوشته شده دربارهٔ نوشته‌ها، نوع زندگی و خودکشی صادق هدایت بیان‌گر تأثیر ژرف او بر جریان روشنفکری ایران است.

صادق هدایت در ۱۹ فروردین سال ۱۳۳۰ در پاریس خودکشی کرد. آرامگاه وی در گورستان پرلاشز، قطعهٔ ۸۵، در پاریس واقع است.

وصیتنامه بدون نقطه

مرد ثروتمند بدون فرزندی بود که به پایان زندگی‌اش رسیده بود،

 کاغذ و قلمی برداشت تا وصیتنامه خود را بنویسد :

(تمام اموالم را برای خواهرم می‌گذارم نه برای برادر زاده‌ام هرگز به خیاط هیچ برای فقیران .)

اما اجل به او فرصت نداد تا نوشته اش را کامل کند و آنرا نقطه گذاری کند. پس تکلیف آن همه ثروت چه می‌شد؟

بنابراین :

برادر زاده او تصمیم گرفت. آن را اینگونه تغییر دهد :

مام اموالم را برای خواهرم می‌گذارم؟ نه! برای برادر زاده‌ام. هرگز به خیاط. هیچ برای فقیران . ""

خواهر او که موافق نبود آن را اینگونه نقطه‌گذاری کرد :

"تمام اموالم را برای خواهرم می‌گذارم. نه برای برادر زاده‌ام. هرگز به خیاط. هیچ برای فقیران ."

خیاط مخصوصش هم یک کپی از وصیت نامه را پیدا کرد و آن را به روش خودش نقطه‌گذاری کرد:

"تمام اموالم را برای

خواهرم می‌گذارم؟ نه. برای برادرزاده‌ام؟ هرگز. به خیاط. هیچ برای فقیران ."

پس از شنیدن این ماجرا فقیران شهر جمع شدند تا نظر خود را اعلام کنند :

"تمام اموالم را برای خواهرم می‌گذارم؟ نه. برای برادر زاده‌ام؟ هرگز. به خیاط؟ هیچ. برای فقیران ."

نكته اخلاقی:

در واقع زندگی نیز این چنین است‌ :

او که همان آفریدگار ماست، نسخه‌ای از هستی و زندگی به ما می‌دهد

که در آن هیچ نقطه و ویرگولی نیست و ما باید به صحیح ترین روش آن را نقطه‌گذاری کنیم .

و بی گمان از زمان تولد تا مرگ تمام نقطه گذاریها دست ماست ...

باید به این نکته توجه داشته باشیم که :

"فارغ از اعتقادات مذهبی و یا غیرمذهبی به جهان هستی و زندگی، از علامت تعجب تولد تا علامت سوال مرگ، همه چیز بستگی به روش نقطه‌گذاری عقلانی ما و نگاه ما به چگونگی زندگی دارد "


نـان سنـگک و خاطراتـش از سالهای دور



شاطر، خمیرگردان، نان پزان، نان درآر و پادو... اینها اعضای تیمی هستند که سال هاست خوشمزه ترین نان سنتی ایران را سر سفره های مردم می گذارند. مردانی که کنار تنها تنور مثلثی شکل دنیا می ایستند و قدیمی ترین نان مثلثی شکل دنیا را می پزند؛ سنگک!

به گزارش مجله مهر، می گویند پخت نان سنگک قبل از ورود اسلام در ایران رواج داشته و در واقع ایده پخت آن را پزشک یکی از سلاطین ساسانی می دهد. او برای سلطان که بیماری سختی دچار شده بود تجویز می کند که نانی بخورد که روی ریگ (سنگ ریزه) پخته شده باشد.

البته در سالنمای کمیته نانوایان تهران که در تاریخ 19 اردیبهشت سال 1326 در تهران منتشر شده است هم درباره پیدایش نانوایی و نان سنگک این طور آمده است: "شاه عباس برای رفاه حال طبقات تهیدست و لشگریان خود که غالباً در سفر احتیاج به نان و خورش موقت و فوری داشتند و لازم بود به هر شهری می رسند نانوایی هایی باشند که بتوانند به قدر مصرف سربازان نان تهیه نمایند و غذایی باشد که خورش نان قرار دهند، درصدد چاره بر آمد و حل این مشکل را از "شیخ بهایی" که از اجله ی علما و دانشمندان ایران بود خواست. شیخ بهایی با تفکر و تعمق تنور سنگکی را ابداع نمود ..."


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
قدیمی ترین عکس از نانوایی در تهران


از طرفی قدیمی‌ترین فرهنگ لغتی که از این نان خوش طعم نام برده "برهان قاطع" است که در سال 1062 هجری قمری نوشته شده، مؤلف این فرهنگ در معنی واژه سنگک می‌نویسد: "و نوعی از نان هم هست که بر روی سنگ‌ریزه‌های گرم بپزند. "پیشینه تاریخی نان سنگک دقیقا روشن نیست و حرف و حدیث های زیادی درباره اش گفته شده است، اما آنچه که معلوم است، اینست که واژه "سنگک" از دو جزء "سنگ" و "ک" نسبت ساخته شده و آن نانی است که بر روی سنگ‌ریزه (ریگ) پخته می شود.

ادامه نوشته

۱۵ راه برای اینکه زندگی کنید، نه اینکه فقط وجود داشته باشید

جک لندن گفته است، «درست‌ترین عملکرد انسان زندگی کردن است، نه وجود داشتن.» خیلی وقت‌ها اجازه می‌دهیم زندگی هر طور که دوست دارد بگذرد، هرچه که برایمان پیش می‌آورد را می‌پذیریم و امروزمان تفاوتی با دیروزمان ندارد. این نسبتاً طبیعی و راحت به نظر می‌رسد، به جز آن ندای همیشگی در مغزتان که می‌گوید، «وقتش رسیده کمی تغییر ایجاد کنی

برای آندسته از شما که دوست دارید از یکنواختی همیشگی نجات پیدا کنید، در زیر ۱۵ پیشنهاد ساده آورده‌ایم که کمکتان می‌کند استفاده بیشتری از زندگیتان ببرید -- زندگی را با تمام وجود تجربه کنید و از آن لذت ببرید.

قدردان آدم‌ها و چیزهای خوب در زندگیتان باشید -- گاهی  اوقات کارهایی که دیگران برایمان می‌کنند را ن می‌بینیم تا وقتیکه دیگر آن کارها را برایمان انجام نمی‌دهند. نباید اینطور باشید. برای چیزهایی که دارید، کسانی که دوستتان دارند و مراقبتان هستند، قدرشناس باشید. تازمانیکه روزی برسد که دیگر پیشتان نباشند، نمی‌فهمید که چه ارزشی برایتان دارند. از اطرافیانتان قدردانی کنید و خیلی زود خواهید دید که افراد بیشتری دورتان را می‌گیرند. قدردان زندگی باشید و خیلی زود متوجه می‌شوید که چیزهای بیشتری برای زندگی کردن در اختیار دارید
ادامه نوشته

قصهٔ اعرابی و ریگ در جوال کردن و ملامت کردن آن فیلسوف او را

یک قصه زیبایی هست در مثنوی راجع به برخورد یک اهل علم و فلسفه و دانش که دانسته هایش در زندگیش جاری نیست که مشابهش در زندگی های ما کم نیستند ، با انسانی که به ظاهر فاقد او ن دانش هاست ولی دل و جانش بی برگ و تهی نیست . اون مرد ساده برای توازن بارش بالای شترش در یکی گندم و در دیگری شن ریخته بود ... امیدوارم دوستان وقت بزارند و این قصه را بخونند .

قصهٔ اعرابی و ریگ در جوال کردن و ملامت کردن آن فیلسوف او را
یک عرابی بار کرده اشتری
دو جوال زفت از دانه پری
او نشسته بر سر هر دو جوال
یک حدیث‌انداز1 *کرد او را سال
از وطن پرسید و آوردش بگفت
واندر آن پرسش بسی درها بسفت
بعد از آن گفتش که این هر دو جوال
چیست آکنده بگو مصدوق حال
گفت اندر یک جوالم گندمست
در دگر ریگی نه قوت مردمست
گفت تو چون بار کردی این رمال 2*
گفت تا تنها نماند آن جوال
گفت نیم گندم آن تنگ را
در دگر ریز از پی فرهنگ را
تا سبک گردد جوال و هم شتر
گفت شاباش ای حکیم اهل و حر
این چنین فکر دقیق و رای خوب
تو چنین عریان پیاده در لغوب 3*
رحمش آمد بر حکیم و عزم کرد
کش بر اشتر بر نشاند نیک‌مرد
باز گفتش ای حکیم خوش‌سخن
شمه‌ای از حال خود هم شرح کن
این چنین عقل و کفایت که تراست
تو وزیری یا شهی بر گوی راست
گفت این هر دو نیم از عامه‌ام
بنگر اندر حال و اندر جامه‌ام
گفت اشتر چند داری چند گاو
گفت نه این و نه آن ما را مکاو
گفت رختت چیست باری در دکان
گفت ما را کودکان و کو مکان
گفت پس از نقد پرسم نقد چند
که توی تنهارو و محبوب‌پند
کیمیای مس عالم با توست
عقل و دانش را گوهر تو بر توست
گفت والله نیست یا وجه العرب
در همه ملکم وجوه قوت شب
پا برهنه تن برهنه می‌دوم
هر که نانی می‌دهد آنجا روم
مر مرا زین حکمت و فضل و هنر
نیست حاصل جز خیال و درد سر
پس عرب گفتش که رو دور از برم
تا نبارد شومی تو بر سرم
دور بر آن حکمت شومت ز من
نطق تو شومست بر اهل زمن
یا تو آن سو رو من این سو می‌دوم
ور ترا ره پیش من وا پس روم
یک جوالم گندم و دیگر ز ریگ
به بود زین حیله‌های مرده ریگ
احمقی‌ام پس مبارک احمقیست
که دلم با برگ و جانم متقیست
مولوی می گوید فکر و حکمت آنست که راهی بگشاید تا به شاهی بر بخوری که از درون شاه است و نه با عوامل بیرون مثل مال و ثروت و لشگر و آن شاه کسی نیست خود انسان با غنای درون
فکر آن باشد که بگشاید رهی
راه آن باشد که پیش آید شهی
شاه آن باشد که پیش شه رود
نه بمخزنها و لشکر شه شود
و علم و دانشی که در انسان محقق نشود علم واقعی نیست بلکه کالایی برای فروش است

حدیث انداز1 = یعنی افرادی که سوالی می کنند به قول امروزی ها مسافر بغل دستی سوالی می کند تا با جواب شما به راه نردبانی بگذارند تا طولانی بودن راه را نفهمند و وقت بگذرد.

رمل 2= ریگ و شن

لغوب3 = رنج و زحم

زندانی بدون ديوار

بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد، یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرار میداد.
حدود هزار نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از استانداردهای بین المللی برخوردار بود.
زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود. آب و غذا و امکانات به وفور یافت میشد. از هیچیک از تکنیکهای متداول شکنجه استفاده نمیشد. اما بیشترین آمار مرگ زندانیان در این اردوگاه گزارش شده بود.
زندانیان به مرگ طبیعی میمردند. امکانات فرار وجود داشت اما فرار نمیکردند. بسیاری از آنها شب میخوابیدند و صبح دیگر بیدار نمیشدند. آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خود رعایت نمیکردند و عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی میریختند.
دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد:
در این اردوگاه، فقط نامه هایی که حاوی خبرهای بد بودند به دست زندانیان رسیده میشد، نامه های مثبت و امیدبخش تحویل نمیشدند.
هرروز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خود خیانت کرده اند یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکرده اند را تعریف کنند.
هرکس که جاسوسی سایر زندانیان را میکرد، سیگار جایزه میگرفت. اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود هیچ نوع تنبیهی نمیشد. همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند.

تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است.
با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت.
با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست می یافتند.
با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت.
و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود.
این سبک شکنجه، شکنجه خاموش نامیده میشود.
این روزها همه فقط خبرهای بد میشنوند شما چطور؟
این روزها هیچکس به فکر عزت نفس نیست شما چطور؟
این روزها همه در فکر زیرآب زدن بقیه هستند شما چطور؟
بیایید از شکنجه خاموش رها شویم

سلطان سلیمان "عثمانی"

سلیمان یکم (به ترکی عثمانی: سلطان سليمان اول یا قانونى سلطان سليمان؛ ۶ نوامبر ۱۴۹۴ – ۵/۶/۷ سپتامبر ۱۵۶۶) دهمین سلطان امپراتوری عثمانی است که از سال ۱۵۲۰ تا لحظهٔ مرگش در سال ۱۵۶۶ بر امپراتوری عثمانی حکم راند و از این لحاظ طولانی‌ترین دورهٔ سلطنت را در میان خاندان عثمانی داراست. او را در غرب با نام سلیمان باشکوه و در شرق با نام سلیمان قانونی می‌شناسند. از آن جهت به قانونی مشهور شد که سیستم قضایی امپراتوری عثمانی را به‌کلی بازسازی کرد. او در اروپای سدهٔ شانزدهم به عنوان سلطانی برجسته و والامقام مطرح گشته بود که مسئولیت امپراتوری عثمانی را در اوج قدرت نظامی، اقتصادی، و سیاسی‌اش بر عهده داشت. سلیمان، شخصاً ارتش عثمانی را برای فتح استحکامات دنیای مسیحیت در بلگراد، رودس، و اکثر مجارستان رهبری کرد اما در محاصرهٔ وین در سال ۱۵۲۹ ناکام ماند. او باریکه‌های بزرگی از شمال آفریقا که از غرب تا سر حدات الجزایر می‌رسید و همچنین قسمت اعظم خاورمیانه را طی منازعاتش با ایرانیان به انضمام خاک امپراتوری عثمانی درآورد. تحت رهبری او، ناوگان دریایی امپراتوری عثمانی بر دریاهای اطراف، از مدیترانه گرفته تا دریای سرخ و خلیج فارس، تسلط یافت.

در مقام سلطان یک امپراتوری در حال گسترش، سلیمان شخصاً سردمدار ایجاد تغییراتی بنیادین در قانونگذاری امور مرتبط با جامعه، آموزش، مالیات، و حقوق جزایی شد. قوانینی که او وضع کرد تا سده‌ها پس از مرگ او، شاکلهٔ امپراتوری عثمانی را تشکیل می‌دادند. نه تنها خود شاعر و زرگری برجسته به شمار می‌آمد، بلکه همواره حامی و پشتیبان فرهنگ و هنر نیز بود و عصر طلایی هنر، ادبیات، و معماری امپراتوری عثمانی را خود شخصاً سرپرستی می‌کرد. سلیمان به پنج زبان ترکی عثمانی، ترکی جغتایی، عربی، فارسی، و روسی سخن می‌گفت. سلیمان با زیر پا گذاشتن سنت‌ها و رسوم سلاطین پیشین، با کنیزی از حرم‌سرا به نام روکسلانا (بعداً خرم سلطان) ازدواج کرد. دسیسه‌چینی‌های خرم سلطان در مقام ملکهٔ دربار و نفوذ و سلطه‌ای که بر سلیمان داشت، آوازهٔ او را در جهان پیچاند. پسرشان، سلیم دوم، پس از مرگ سلیمان در سال ۱۵۶۶ و پس از ۴۶ سال زمامداری پدر، به جای او بر تخت سلطنت نشست.

ویکی پدیا

ادامه نوشته

از کجا آمده ام ؟ آمدنم بهر چه بود ؟ بکجا میروم .......

اعتقاد 700 میلیون نفر؛ دنیا ۶۰ روز دیگر به پایان می‌رسد!

مطالعه‌ای بین‌المللی نشان می‌دهد که در بین مردم دنیا، از هر 10 نفر، 1 نفر باور دارد که همین روزها دنیا به پایان خواهد رسید. چینی‌ها، آمریکایی‌ها و ترک‌ها بیش از همه به این موضوع باور دارند. شما چه فکر می‌کنید؟

حدود 60 روز به 21 دسامبر 2012 باقی مانده، تاریخی که مدت‌ها است جنجال‌های زیادی به همراه داشته است. از مدت‌ها پیش، برخی مدعی شده بودند که بر اساس پیشگویی‌های باستانی، دنیا در سال 2012 به پایان خواهد رسید. منبع اصلی این ادعاها هم،‌ تقویم قدیمی مایاها بود که در زمانی مقارن با 21 دسامبر 2012/ 30 آذرماه 1391 به پایان می‌رسد. عده‌ای، ‌به پایان رسیدن این تقویم را به معنای به پایان رسیدن جهان تفسیر کردند. این ادعا، مخالفین و موافقینی دارد که هنوز، در حال بحث و مجادله هستند. شاید تا دسامبر 2012 از راه نرسد، این بحث و مجادلات به پایان نرسد.


شما جز کدام دسته هستید؟ به پایان دنیا در این تاریخ، یا زمانی دورتر ولی در طول زندگی خود روی زمین باور دارید؟ یا از آن دسته هستید که چنین پایانی را متصور نیستند؟ چه‌قدر به چنین پیشگویی‌هایی بها می‌دهید؟ چه‌قدر موافقید که باید برای چنین روزی آماده شد و مثلا، پناهگاه‌هایی برای مخفی شدن در چنین روزی ساخت؟ شاید فکر کنید که اقلیتی روی زمین ممکن است چنین باوری داشته باشند، اما آمارها نشان می‌دهند که این عده، در واقع تعداد قابل توجهی هستند: بیش از 700 میلیون نفر!

به گزارش پاپ‌ساینس، یک مطالعه بین‌المللی تازه نشان می‌دهد که در بین مردم دنیا، آمریکایی‌ها، چینی‌ها و ترک‌ها، بیشتر از همه، به پایان قریب‌الوقوع دنیا باور دارند. ازهر 5 نفر بزرگسال در ترکیه و آمریکا، یک نفر معتقد است که دنیا در طول زندگی‌اش به پایان خواهد رسید. در چین، از هر پنج نفر،‌ یک نفر بر این باور است که آرماگدون در تاریخ مقرر، یعنی دسامبر 2012 از راه خواهد رسید. البته در همه کشورها، معتقدین به پایان دنیا این‌قدر زیاد نیستند، اما به طور میانگین،‌ باز هم تعداد آن‌ها قابل توجه است: در سراسردنیا، از بین هر ده نفر،‌ یک نفر می‌ترسد که دنیا در پایان سال 2012 واقعا به پایان برسد.
البته در همه جوامع، مردم به این اندازه نسبت به عاقبت خود و جهان بدبین نیستند. مثلا در بین فرانسوی‌ها، تنها 6 درصد باور دارند که پایان دنیا را به چشم خود خواهند دید و در بین مردم ساکن آلمان و اندونزی،‌ تنها 4 درصد به روز پایان دنیا در سال 2012 که توسط تقویم مایاها پیشبینی شده، ‌باور دارند.

منبع: akharinnews.ir

بمناسبت روز شعر و ادب روز بزرگداشت استاد سید محمد حسین شهریار  (داغ لاله )

 
بیداد رفت لاله بر باد رفته را
یا رب خزان چه بود بهار شکفته را
هر لاله ای که از دل این خاکدان دمید
نو کرد داغ ماتم یاران رفته را
جز در صفای اشک دلم وا نمی شود
باران به دامن است هوای گرفته را
وای ای مه دو هفته چه جای محاق بود
آخر محاق نیست که ماه دو هفته را
برخیز لاله بند گلوبند خود بتاب
آورده ام به دیده گهرهای سفته را
ای کاش ناله های چو من بلبلی حزین
بیدار کردی آن گل در خاک خفته را
گر سوزد استخوان جوانان شگفت نیست
تب موم سازد آهن و پولاد تفته را
یارب چها به سینه این خاکدان در است
کس نیست واقف اینهمه راز نهفته را
راه عدم نرفت کس از رهروان خاک
چون رفت خواهی اینهمه راه نرفته را
لب دوخت هر کرا که بدو راز گفت دهر
تا باز نشنود ز کس این راز گفته را
لعلی نسفت کلک در افشان شهریار
در رشته چون کشم در و لعل نسفته را

درگذشت نیل آرمسترانگ: نخستین انسان روی ماه

قدمی کوچک برای یک انسان و جهشی بزرگ برای بشریت. حتما این جمله مشهور نیل آرمسترانگ را هنگام گام نهادن روی کره ماه به خاطر دارید. حالا اولین انسانی که روی ماه قدم گذاشته در سن ۸۲ سالگی درگذشته است.

دقایقی پیش اعلام شد که این فضانورد بر اثر عوارض ناشی از جراحی درگذشته است. او چند هفته پیش تحت عمل جراحی قلب قرار گرفته بود.

ماموریت آرمسترانگ با فضاپیمای آپولو ۱۱ در واقع آخرین ماموریت فضایی او بود و بعد از آن او مسوولیت های اجرایی را در ناسا به عهده داشت و مدتی بعد نیز به کار تدریس در دانشگاه پرداخت. شاید بد نباشد به همین مناسبت نگاهی به صفحه فارسی نیل آرمسترانگ در ویکی پدیا بیاندازید.

ویکی پدیا نیل آرمسترانگ