دستهای کوچک دعا

دعاهای زیر از کتاب  سومین جشنواره بین‌المللی "دستهای کوچک دعا" است. این جشنواره سه سال است که در تبریز برگزار می‌شود و دعاهای بچه‌های دنیا را جمع ‌آوری می‌کند و برگزیدگان را به تبریز دعوت و به آنها جایزه می‌دهد. دعاهایی که می‌خوانید از بچه‌های ایران است. لطفاً  آمین بگوئید:

آرزو دارم سر آمپول‌ها نرم باشد! (تاده نظر‌بیگیان / ۵ ساله)

خدای مهربانم! من در سال جدید از شما می‌خواهم اگر در شهر ما سیل آمد فوراً من را به ماهی تبدیل کنی! (نسیم حبیبی / ۷ ساله)

ای خدای مهربان! پدر من آرایشگاه دارد. من همیشه برای سلامت بودن او دعا می‌کنم. از تو می‌خواهم بازار آرایشگاه او و همه آرایشگاه‌ها را خوب کنی تا بتوانم پول عضویت کانون را از او بگیرم چون وقتی از او پول عضویت کانون را می‌خواهم می‌گوید بازار آرایشگاه خوب نیست! (فرشته جبار نژاد ملکی / 11 ساله)

خدای عزیزم! من تا حالا هیچ دعایی نکردم. میتونی لیستت رو نگاه کنی. خدایا ازت میخوام صدای گریه برادر کوچیکم رو کم کنی! (سوسن خاطری / 9ساله)

ادامه نوشته

نمیدانم نامت چیست؟

نمیدانم نامت چیست ...
نمیدانم ساکن کجا هستی...
هیچ چیز از تو نمیدانم...

فقط میدانم مردم به تو میخندند
به راستی چرا میخندند؟
کجای حرف هایت خنده دار است؟
اینکه 24سال کاری با کسی نداشتی و از کسی کینه به دل نداری. این خنده دار است؟
ما نمیتوانیم حتی 24 ساعت طوری زندگی کنیم که کسی را نرنجانیم...
به ما حق بده بر تو بخندیم! ما درکی از زندگی تو نداریم که 24سال بدون کینه و آزار زندگی کرده ای.
زندگی ات برای ما تعریف نشده پیرمرد...

 به چه میخندیم؟
اینکه در کنج یک ویرانه قناعت می ورزی و می گویی "عالیست" آن را درجه یک می بینی. اما افسوس که مردم این شهر قناعت برایشان نامفهوم است. شاید به همین خاطر میخندند.
می خندند چون خودشان در بهترین کاخ هم که باشند باز ناراضی اند از سقف بالای سرشان. از مردم دلگیر نشو...قناعت نمیدانند!
به راستی کجای حرف هایت خنده دار است؟
ما رو حــــلال کن مــَـــرد
ما عادت داریم چیزی را که نمی فهمیم مسخره می کنیم

پالایش سه گانه سقراط

در یونان باستان، سقراط به دانش زیادش مشهور بود و احترامی والا داشت. روزی یکی از آشنایانش، فیلسوف بزرگ را دید و گفت: سقراط، آیا می دانی من چه چیزی درباره ی دوستت شنیده ام؟
سقراط جواب داد: یک لحظه صبر کن، قبل از اینکه چیزی به من بگویی، مایلم که از یک آزمون کوچک بگذری. این آزمون، «پالایش سه‌گانه» نام دارد. آشنای سقراط گفت : پالایش سه‌گانه؟
سقراط جواب داد : درست است، قبل از اینکه درباره ی دوستم حرفی بزنی، خوب است که چند لحظه وقت صرف کنیم و ببینیم که چه می‌خواهی بگویی.
اولین مرحله «پالایش حقیقت» است. آیا تو کاملا مطمئن هستی که آنچه که درباره دوستم می‌خواهی بگویی حقیقت است؟
آشنای سقراط جواب داد : نه، در واقع من فقط آن را شنیده‌ام و ...
سقراط گفت : بسیار خوب، پس تو واقعا نمی‌دانی که آن حقیقت دارد یا خیر.
حالا بیا از مرحله دوم بگذر، مرحله «پالایش خوبی».
آیا آنچه که درباره ی دوستم می‌خواهی به من بگویی، چیز خوبی است؟
آشنای سقراط جواب داد : نه، برعکس...
سقراط گفت : پس تو می‌خواهی چیز بدی را درباره او بگویی، اما مطمئن هم نیستی که حقیقت داشته باشد.
با این وجود ممکن است که تو از آزمون عبور کنی، زیرا هنوز یک سوال دیگر باقی مانده است که مرحله «پالایش سودمندی» است .
آیا آنچه که درباره ی دوستم می‌خواهی به من بگویی، برای من سودمند است؟ آشنای سقراط جواب داد : نه، نه حقیقتا!
سقراط نتیجه‌گیری کرد:

بسیارخوب، اگر آنچه که می‌خواهی بگویی، نه حقیقت است، نه خوب است و نه سودمند، چرا اصلا می‌خواهی به من بگویی؟
_____________________________________________________
پکمی به سخنان خود بیندیشیم و این پالایش سه گانه را به کار گیریم...

درباره ی سقراط بیشتر بدانید ....

ادامه نوشته

ناسا و لباس فضایی جدیدی که در چند ثانیه پوشیده می شود



پس در اصل، شما می توانید بدون یک لباس فضایی وارد محیط خلاء شوید ولی برگشتی در کار نخواهد بود. برای همین هم ناسا که میلیون ها دلار صرف آموزش فضانوردان می کند، همواره در حال تلاش برای بهبود لباس های فضانوردان است و در لباس جدید، پیشرفت های چشمگیری در رابطه با فرود بر سطح دیگر کرات و نمونه برداری دیده می شود.
لباس Z-1 که جدیدترین نمونه از لباس های فضایی ناسا است، برای اکتشاف بر روی سیارات دیگر طراحی شده و مهمترین نو آوری آن، اتصال های منعطف هستند که با استفاده از بلبرینگ هایی در منطقه دور کمر، ران، بالای زانو و قوزک پا ساخته شده اند تا امکان حرکت آسان و نمونه برداری از سطح کرات دیگر را برای فضانوردان میسر کنند. همچنین باید به مواد جدیدی که در این لباس استفاده شده اشاره کرد که نوعی نایلون پوشیده شده از اورتان برای نگه داشتن هوا و نیز پلی استر برای کمک به حفظ شکل کلی لباس است.

1671529-slide-nasa-z1-1.jpg

قطعه اصلی این لباس یک پورت است که در پشت آن قرار دارد و به آن امکان می دهد تا به وسیله نقلیه (به عنوان یک پوسته خارجی) قفل شود. وجود این پورت بزرگ به این معنا است که فضانوردان می توانند به سادگی از داخل وسیله نقلیه به داخل لباس فرو روند، بلافاصله آماده شوند و بر روی سطح سیارات دیگر گام بگذارند.

دیگر نکته جالب این است که لباس به طور مناسب برای محیط های پر فشار نیز سازگار شده که به معنای اجتناب از مشکلات ناشی از رفتن سریع به محیط بیرون از وسیله نقلیه یا فضاپیما است. البته Z-1 راهی به فضا پیدا نخواهد کرد زیرا بعد از بهبود و توسعه، مدل های Z-2 و Z-3 آن مورد تست و بررسی قرار خواهند گرفت و سر انجام در سال 2017 لباس جدید Z آماده استفاده خواهد شد.

www.narenji.ir

قصهٔ اعرابی و ریگ در جوال کردن و ملامت کردن آن فیلسوف او را

یک قصه زیبایی هست در مثنوی راجع به برخورد یک اهل علم و فلسفه و دانش که دانسته هایش در زندگیش جاری نیست که مشابهش در زندگی های ما کم نیستند ، با انسانی که به ظاهر فاقد او ن دانش هاست ولی دل و جانش بی برگ و تهی نیست . اون مرد ساده برای توازن بارش بالای شترش در یکی گندم و در دیگری شن ریخته بود ... امیدوارم دوستان وقت بزارند و این قصه را بخونند .

قصهٔ اعرابی و ریگ در جوال کردن و ملامت کردن آن فیلسوف او را
یک عرابی بار کرده اشتری
دو جوال زفت از دانه پری
او نشسته بر سر هر دو جوال
یک حدیث‌انداز1 *کرد او را سال
از وطن پرسید و آوردش بگفت
واندر آن پرسش بسی درها بسفت
بعد از آن گفتش که این هر دو جوال
چیست آکنده بگو مصدوق حال
گفت اندر یک جوالم گندمست
در دگر ریگی نه قوت مردمست
گفت تو چون بار کردی این رمال 2*
گفت تا تنها نماند آن جوال
گفت نیم گندم آن تنگ را
در دگر ریز از پی فرهنگ را
تا سبک گردد جوال و هم شتر
گفت شاباش ای حکیم اهل و حر
این چنین فکر دقیق و رای خوب
تو چنین عریان پیاده در لغوب 3*
رحمش آمد بر حکیم و عزم کرد
کش بر اشتر بر نشاند نیک‌مرد
باز گفتش ای حکیم خوش‌سخن
شمه‌ای از حال خود هم شرح کن
این چنین عقل و کفایت که تراست
تو وزیری یا شهی بر گوی راست
گفت این هر دو نیم از عامه‌ام
بنگر اندر حال و اندر جامه‌ام
گفت اشتر چند داری چند گاو
گفت نه این و نه آن ما را مکاو
گفت رختت چیست باری در دکان
گفت ما را کودکان و کو مکان
گفت پس از نقد پرسم نقد چند
که توی تنهارو و محبوب‌پند
کیمیای مس عالم با توست
عقل و دانش را گوهر تو بر توست
گفت والله نیست یا وجه العرب
در همه ملکم وجوه قوت شب
پا برهنه تن برهنه می‌دوم
هر که نانی می‌دهد آنجا روم
مر مرا زین حکمت و فضل و هنر
نیست حاصل جز خیال و درد سر
پس عرب گفتش که رو دور از برم
تا نبارد شومی تو بر سرم
دور بر آن حکمت شومت ز من
نطق تو شومست بر اهل زمن
یا تو آن سو رو من این سو می‌دوم
ور ترا ره پیش من وا پس روم
یک جوالم گندم و دیگر ز ریگ
به بود زین حیله‌های مرده ریگ
احمقی‌ام پس مبارک احمقیست
که دلم با برگ و جانم متقیست
مولوی می گوید فکر و حکمت آنست که راهی بگشاید تا به شاهی بر بخوری که از درون شاه است و نه با عوامل بیرون مثل مال و ثروت و لشگر و آن شاه کسی نیست خود انسان با غنای درون
فکر آن باشد که بگشاید رهی
راه آن باشد که پیش آید شهی
شاه آن باشد که پیش شه رود
نه بمخزنها و لشکر شه شود
و علم و دانشی که در انسان محقق نشود علم واقعی نیست بلکه کالایی برای فروش است

حدیث انداز1 = یعنی افرادی که سوالی می کنند به قول امروزی ها مسافر بغل دستی سوالی می کند تا با جواب شما به راه نردبانی بگذارند تا طولانی بودن راه را نفهمند و وقت بگذرد.

رمل 2= ریگ و شن

لغوب3 = رنج و زحم

زندانی بدون ديوار

بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد، یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرار میداد.
حدود هزار نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از استانداردهای بین المللی برخوردار بود.
زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود. آب و غذا و امکانات به وفور یافت میشد. از هیچیک از تکنیکهای متداول شکنجه استفاده نمیشد. اما بیشترین آمار مرگ زندانیان در این اردوگاه گزارش شده بود.
زندانیان به مرگ طبیعی میمردند. امکانات فرار وجود داشت اما فرار نمیکردند. بسیاری از آنها شب میخوابیدند و صبح دیگر بیدار نمیشدند. آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خود رعایت نمیکردند و عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی میریختند.
دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد:
در این اردوگاه، فقط نامه هایی که حاوی خبرهای بد بودند به دست زندانیان رسیده میشد، نامه های مثبت و امیدبخش تحویل نمیشدند.
هرروز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خود خیانت کرده اند یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکرده اند را تعریف کنند.
هرکس که جاسوسی سایر زندانیان را میکرد، سیگار جایزه میگرفت. اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود هیچ نوع تنبیهی نمیشد. همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند.

تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است.
با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت.
با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست می یافتند.
با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت.
و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود.
این سبک شکنجه، شکنجه خاموش نامیده میشود.
این روزها همه فقط خبرهای بد میشنوند شما چطور؟
این روزها هیچکس به فکر عزت نفس نیست شما چطور؟
این روزها همه در فکر زیرآب زدن بقیه هستند شما چطور؟
بیایید از شکنجه خاموش رها شویم

کتاب فروش و مرد مغرور

مرد پس از جستجو و چشم چرخاندن در چند قفسه از کتاب ها، با حالت حق بجانب از دختر کتابفروش پرسید:

کتابی به نام * مرد، ارباب زن * دارید؟

دختر کتابفروش گفت: بخش * داستان های تخیلی * اون طرفه آقا.

کیسه های شن یا...؟!

مردی با دوچرخه به خط مرزی می رسد. او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد. مامور مرزی می پرسد: « در کیسه ها چه داری؟» او می گوید «شن». مامور او را از دوچرخه پیاده می کند و چون به او مشکوک بود، یک شبانه روز او را بازداشت می کند، ولی پس ازبازرسی فراوان، واقعاً جز شن چیز دیگری نمی یابد. بنابراین به او اجازه عبور می دهد. هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا می شود و مشکوک بودن و بقیه ماجرا ...این موضوع به مدت سه سال هر هفته یک بار تکرار می شود و پس از آن مرد دیگر در مرز دیده نمی شود. یک روز آن مامور در شهر او را می بیند و پس از سلام و احوال پرسی، به او می گوید: من هنوز هم به تو مشکوکم و می دانم که در کار قاچاق بودی، راستش را بگو چه چیزی را ازمرز رد می کردی؟ قاچاقچی می گوید: دوچرخه!

بعضی وقت ها موضوعات فرعی ما را به کلی ازموضوعات اصلی غافل می کند

بخشی از نوشتۀ توماس فریدمن

گاه و بی‌گاه از من می‌پرسند: «به جز كشور خودت ‌به كدام كشور دیگر علاقه داری؟» همیشه یك جواب داشته‌ام: تایوان

و مردم می‌پرسند: «تایوان؟ چرا تایوان؟»

جواب خیلی ساده است. چون تایوان صخره‌ای لم‌ یزرع در دریایی پر از امواج توفانی و بدون منابع طبیعی برای زندگی كردن است. حتی برای ساخت و ساز باید از چین ، شن و ریگ وارد كند و با وجود همه اینها چهارمین ذخایر كلان مالی دنیا را در اختیار دارد. زیرا به جای كندن زمین و استخراج هر آنچه كه بالا می‌آید، ‌تایوان ذهن و افكار 23 میلیون تایوانی را می‌كاود‌، استعدادشان را، انرژی‌‌شان را و هوش و ذكاوت شان را. چه زن و چه مرد.

همیشه به دوستانم در تایوان می‌گویم:‌ شما خوشبخت‌ترین مردم دنیا هستید، چطور اینقدر خوشبخت شده‌اید؟ ‌نه نفت دارید،‌ نه سنگ‌آهن، نه جنگل، ‌نه الماس،‌ نه طلا، ‌فقط مقدار كمی ذخایر ذغال سنگ و گاز طبیعی ‌و به خاطر همین هم است كه فرهنگ تقویت مهارت‌هایتان را توسعه داده‌اید؛ كاری كه امروزه ثابت شده با ارزش ترین و تنها منبع تجدیدپذیر واقعی در جهان است.

استاد رضا جعفری

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر

مولانا بیتی دارد با این مضمون : 

  دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر    ////    کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

مولانا در این بیت اشاره به فردی دارد به نام دیوژن ، فیلسوفی که در طول روشنایی روز چراغ به دست می‌گرفت و در شهر می‌چرخید و وقتی از او سئوال میکردند چرا در روشنایی روز چراغ به دست داری می‌گفت که دنبال انسانم !

دیوژن یک فیلسوف تمام عیار بود و زندگی بسیار ساده‌ای داشت. او به قدری به زندگی کردن ساده معتقد بود که در یک بشکه روزگار می‌گذراند.

از او نقل شده که در پاسخ اینکه دنیا چه زمانی روی خوش به خود خواهد دید گفت : وقتی که پادشاهانش فلسفه بخوانند و یا فیلسوفانش پادشاه بشوند.

آیا میخواهید درباره ی دیوژن بیشتر بدانید ؟.......ادامه مطلب را بخوانید 

ادامه نوشته